۵سال اول زندگی رفتیم مستاجری.بعدش خداروشکر خونه خریدیم..۹ساله ازدواج کردم.
من با خانواده شوهرم ی جا هستم
از ته دلم‌دعا میکنم برم رهن بشینم انقدر که اذیت میکنن
سه سال رهن نشستم
بعد شوهرم اومد یه روز گفت با داداشم باهم یه دو طبقه بخریم
ده سال تو اون خونه زندگی کردیم بعدم دادشش و زنش دست به یکی کردن خونمونو گرفتن
الان باز ۳.۵ اومدیم رهن
ما خونه نداشتیم ۳تا بچه هم داشتیم
اطرافیان بهم میگفتن خونه نداری بچه برا چیته
منم گفتم شاید تا اخر عمرم خونه دار نشم نمیخوام از نعمت بچه محروم بمونم در کمال ناباوری خونه خریدیم و چهارمی تو اون خونه بدنیا اومد
۶ سال اجاره اما الان خداروشکر ۴ ساله صاحب خونه شدیم
قدیمو با الان مقایسه نکن
بری تو روستایی جایی بشینی بهتره اجاره
سال ۹۳ازدواج کردیم
سال ۹۶خونه خودمون بودیم
البته اینم بگم اون موقع شرایط مثله الان نبود
ی خونه مسکن مهر نیمه کاره خریدیم ۱۴میلیون
ذکر یا جواد ائمه با خرید خونه معجزه میکنه..حتما و باایمان و امید انجام بدید.
پدرم بهم داده ولی هروقت ازدواج کنم با کسی ازدواج میکنم که از خودش خونه داشته باشه، بهش نمیگم خودم خونه دارم
۷ سال مستاجر بودیم خدارو شکر ۳ سالی میشه خونه خریدیم از اینور و انور قرض زیاد بالا آوردیم ولی خانوادش کمک خاصی نکردن البته توقعی هم نبود چون شرایطشو نداشتن
به سلامتی عزیزم من یه سری ترس دارم که نمی‌خواستم بیارم تو این شرایط ولی خب سی سالمه و بخوام راستش بگم از اینکه صبح تا شب خونه تنهام بدون هیچ سرگرمی خسته شدم تصمیم گرفتم در نهایت خودخواهی یه دونه بیارم
