یادش بخیر یه دورانی بر حساب محیطی که توش بزرگ شدم برداشتن یه ابرو حکم دختر خیابونی بودن داشت و مادر عزیزتر از جانمم که علاوه بر ترس از فهمیدن مردم خودشون درست و حسابی بلد نبودن بند بندازن
برای اولین بار بعد کلی زجه و التماس صورت پوست نازک و پرموی من قرار شد اصلاح بشه ایشون خودش دست به کار شد چه زجریییییی من کشیدم😭😂
پشت لبم زخم میشد دوستام میفهمیدن چیکار کردم ازونور هی موقع اصلاح به موهای سرم گیر میکرد اصلا یه وضعی😵💫
تقریبا هر دو ماه یه بار این اتفاق می افتاد و دیگ موهای منم کامل دراومده بود روز از نو روزی از نو،البته کلا سه بار من توسط مادرم شکنجه شدم بعدش دیگ برا خودشونم عادی شد رفتیم آرایشگاه الحمدلله 🤲🏻
البته هنوز در نوجوانی به سر میبرم😁**