یادمه پارسال همین موقع ها بود
قرار بود مادر همسرمو ببرم دکتر چون همسرم سرکار بود وقت نداشت ببره به همسرم گفتم ماشینو بزار برامون میخایم بریم دکتر راحت باشیم اونم قبول کرد ..
ما ساعت ۲ بعد از ظهر وقت دکتر داشتیم
یهو همسرم ساعت ۱۱ صبح با عجله اومد خونه گفت یه جایی باید برم ضروریه کار برام پیش اومده باید ماشینو ببرم بعد با عجله خودشو انداخت تو حموم که دوش بگیره..با خودم گفتم اگه عجله داره دوش گرفتنش چیه پس بعد صدام زد که حوله بیار منم بردم یه حسی بهم گفت یه خبرایی هست نگاه کردم دیدم داره بدنشو شیو میکنه ..بعد اومد با عجله لباس نو و مرتب پوشید موهاشو ژل زد و خیلی به خودش رسید بعد با ماشین رفت.ته دلم خالی شد مطمئن بودم داره میره پیش یکی
ادامش......