2777
2789
عنوان

چقدر این متن به دلم نشست💔🫠

| مشاهده متن کامل بحث + 566 بازدید | 38 پست

شش سال بعد وقتی که هجده سالش بود، با نامزدش به خرید رفته بودند، کفش نارنجی زیبایی با پاشنه بلند پشت ویترین یک مغازه بود، دل شیرینم کشید، به مهرداد گفت: چه کفش قشنگی اینو بخریم؟
مهرداد خنده ای کرد و گفت: خیلی رنگش جلفه، برای یه خانم متاهل زشته.
فقط لبهای شیرین خندید. دو سال بعد پسرش به دنیا آمد... 

بیست و هفت سال به سرعت گذشت، دیگر زمانه عوض شده بود و پوشیدن کفش نارنجی نه جلف بود و نه زشت.
یک روز که با مهرداد در حال قدم زدن بودند، برای هزارمین بار، کفش نارنجی اسپرت زیبایی پشت ویترین مغازه، دل شیرین را برد. به مهرداد گفت: بریم این کفش نارنجی رو بپوشم ببینم تو پام چه جوریه.
مهرداد اخمی کرد و گفت: با این کفش روت میشه بری خونه مادر زن پسرمون!!!
این بار حتی لبهای شرین هم نتوانست بخندد. 

بیست سال دیگر هم گذشت، شیرین در تمام جشن تولدهای نوه اش, که دختری زیبا، شبیه به خودش بود، بعلاوه کادو یک کفش نارنجی هم می خرید. این را تمام فامیل می دانستند و هر کس علتش را می پرسید شیرین می خندید و می گفت: کفش نارنجی شانس میاره.

دردی‌که‌انسان‌را‌به‌سکوت‌وامیدارد،بسیارسنگین‌تراز دردیست‌که‌انسان‌رابه‌فریادوامیدارد...انسان‌ها‌به فریادهم‌میرسند،نه‌‌به‌سکوت‌هم...!

آن شب، در جشن تولد بیست و سه سالگی نوه اش، در میان کادوها، یک کفش نارنجی دیگر هم بود...
پسرش در حالیکه کفشها را جلوی پای شیرین گذاشت، گفت: مامان برات کفش نارنجی خریدم که شانس میاره.... 

بالاخره شیرین در سن هفتاد سالگی، کفش نارنجی پوشید.
دلش می خواست بخندد، اما گریه امانش نمی داد.
در یک آن به سن دوازده سالگی برگشت، پشت ویترین مغازه کفش فروشی ایستاد و پنجاه و هشت سال جوان شد...
نوه اش او را بوسید و گفت: مامان بزرگ چقدر به پات میاد. 

شیرین آن شب خواب دید که جوان شده کفشهای نارنجی اش را پوشیده و در عروسی نوه اش می رقصد.
وقتی از خواب بیدار شد و کفشهای نارنجی را روی میز کنار تخت دید با خودش گفت: امروز برای خودم یک دامن نارنجی می خرم. 

عزيزای من، همين امروز كفشهاى نارنجى زندگيتون رو بخريد، تاهفتاد سالگى صبر نكنيد، اين زندگى مال شماست!
لطفا سكان زندگيتون رو، خودتون به دست بگيريد!

دردی‌که‌انسان‌را‌به‌سکوت‌وامیدارد،بسیارسنگین‌تراز دردیست‌که‌انسان‌رابه‌فریادوامیدارد...انسان‌ها‌به فریادهم‌میرسند،نه‌‌به‌سکوت‌هم...!

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

الهی من بگردم😭

نعنا‌ دیگه بوی‌ نعنا‌ نمیدی‌ ….                                               بی بی یادته‌ گفتم نامزد‌ کرده گفتی خدارو چه دیدی شاید شد ولی بی بی فقط تو دلت‌ روشن بود دل منو ندیدی که دلم قد‌ یه دریا‌خون شد از غضه‌ بی بی ………………. بی بی هم تو رفتی و هم اون  حالا  اون داره پدر میشه و من هنوز دخترم❤️‍🩹 عاشق پروفایلمم‌  
آن شب، در جشن تولد بیست و سه سالگی نوه اش، در میان کادوها، یک کفش نارنجی دیگر هم بود... پسرش در حالی ...


چقد غمگینن

تروخدا ازینا نخونیدددد روحیه ادمو میگیره

توی تایپیکای کنکوری لطفا تگم کنید🥲یه جایی تو بچگیامون واسه آخرین بار رفتیم تو کوچه و با دوستامون بازی کردیم بدون اینکه بدونیم آخرین بار بوده...:) ما که تقصیری نداشتیم جز آرزوهای بزرگ🖤+‌‌‌.. برای  اینکه به اون چیزی ک بخوام برسم یه صلوات میفرستی:)‌‌‌‌‌         

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز