ببیت سه ساله باهم دوستت با برادر شوهرم حتی خونه مادرشوهرم خیلی اومده شب برگشته خونه شون یا من خونه خالش پاگشا شدم اونم دعوت کردن
دیگه یه بار بحث شد که میریم خاستگاری و…منم گفتم به کادر شوهرم با شوخی منم ببریدا
دیگه دیشب پدر مادرا رفته بودن حرف بزنن قرار شده عید خواستگاری باشه منم گفتم به همسرم منم میامااا گفت ایشالله همین