یه دیالوگ غمگین هست که میگه :"کاری نکن ازت متنفر بشم ، دوست داشتنت ب اندازه کافی دردناک هست ... موقع جدایی بهش بگید خوشحالم که حداقل سایه تاریک زندگی تو نشدم ، باشد که خاکسترم محرابِ ققنوس نجات یافته ی تو باشد . و در نهایت کسی قلبت را میشکند که به او گفته بودی از شکسته شدن خسته ای ... کدوم بدتره ؟ زندگی کردن مثل یه هیولا ..،، یا مردن مثله یه انسان خوب ...و چقد ترسیده بودی زمانی که از خودم به خودم پناه آورده بودی ... شبیه کسایی که بهت آسیب زدن نشو ، شبیه کسایی شو که کمکت کردن بهتر شی ....
یه دختر به شدت احساسی و عاشق اگه فکر میکنی میتونی در این زمینه کمکم کنی دریغ نکن:) و هرجا حس کردی نیاز داری با یکی حرف بزنی میتونی روی من حساب کنی:)💚🕊 عاشق طراحی امیدوارم یه روزی بزرگترین طراح مد بشم و مزون خودمو بزنم و یه لباس ب تک تکتون میدمم🥹💕
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دختری زیر دست نا مادری ام، دختری دلشکسته . دختری تنها که پشتیبان برادر کودکشه🥺 دختری که شبها گریه های برادرشو میبینه بالای سر قاب عکس مادرش ولی هیچکاری جز هق هق نمیتونه انجام بده😭 دختری هستم که توی اوج جوانی مادرم پرکشید و تنهام گذاشت😭دختری هستم که هیچکس درکش نمکینه وحتی پدرش تنهاش گذاشته😭 برای شادی روح مادرم صلوات
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی