عقد هستم همسرم فکر خونه نیست میگه میخام عروسی کنم خونه بابام میشینم میگم بعد سه سال عقد من حقم هس خونه بخام بهم گفت پاشو برو خونه بابات وحرفایی که خیلی ناراحت شدم ازحجم ناراحتی به گریه افتادم چند روزدیگم میخایم بریم مسافرت اما دوس ندارم حتی قیافش ببینم به نظرتون چیکار کنم
خود عزیزم ممنونم که شماروکنار خودم دارم❤️🥰شمایی که امضامو میخونی قدرخودتوخیلی بدون🌹
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
عزیزم دعا میکنم زودتر ازاین شرایط خلاص بشین بریم خونه خودتون اینجا خونه باباش دوطبقه هس از داخل خونه ...
فداتشم مرسی
الهی بگردم انشالله درست میشه شوهرت راضی میشه برید خونه جدا سعی کن از کسی که حرف شنویی داره پیش ببری حرفتو شاید گوش بده یا با زبون آروم قانعش کن قبل حرف زدنم تو صورتش آیت الکرسی بخون
عزیزم یه جا ک هستیم مامانش خیلی سیاست داره خیلی روی همسرم تاثیر داره میترسم اینجا بشینم اختیار این ک ...
مطمعن باش بخای قبول کنی و اونجازندگی کنی ..مادرش نمیزاره یه روزخوش داشته باشین ..دیدم که میگم ..هرچی دورباشی عزیزی..تمام تلاشتوبکن ..انشالله خداکمکت کنه .