عمه ام پس از قرنی مامان بابام و منو شوهرم دعوت کرده خونش
همین الان وسط امتحانای من
فردا یه امتحان سخت دارم گ ذارم با گریه درس میخونم اینقد سخته
صد بار زنگ زده ک یبا بریم درسو ول کن
من بیفتم یه ترم عقب بمونم ک مامانم نمیتونه تنها بره جایی
دیگ این دفعه داد زدم درس دارم بخدا میفتم ولم کن
الان غذاب وجدان دازم شدید شوهرمم شیفته