آخه یجوریه
باشه کلی میگم
من اون موقع بچه شیر میدادم تو اتاق با بچه بودم
شوهرم تو هال میخابید
من خواب بودم
دیدم صدای ناله میاد
پاشدم نشستم
شوهرمو صدا کردم
یهو انگار یه کمد پرت شد وسط خونه
صدا اینقد شدید بود بخدا اگه دروغ بگم
من کورمال کورمال اونقد ترسیدم داشتم سکته میکردم .قکردم خونه ریخت
چراغو بزور پیدا کردم
از ترسم یادم رفته بود کلید کجاس
رفتم بالا سر شوهرم
گفتم چی بود ؟ چی پرت شد
ترو خدا بگو
گفت هیچی برو بخاب
داشت زار میزد اصلا نا نداشت
من بهش آب دادم
یکم نشستم تا سحر شه هیچی نگفت
الکی میگفت خاب بد دیدم پامو به مبل کوبیدم
منو بزور فرستاد بخابم
هیچی صبحش بزور گفتم بگو
گقت یه هیبت سیاه منو بلند کرده بود میگفت یا کافر میشی یا میکشیمت
تو صدا کردی انگار منو ول کرد پرت شدم زمین
میگه پاهامو تا بالا برده بود فقط گردن و سرم زمین بود
نمیتونستم کاری کنم قفل شده بودم
بعدش چقد من قران بالا سرش خوندم و قرآن میزاشتم تا آروم بخابه