تو جمع با هم بودیم دخترخالش داشت با من حرف میزد از خاطرات بچگی شون و اینا میگفت نامزدم اومد گفت چی میگی ب این بچه همش حرف میزنی بعد ب نن گفت پاشو یه چیزی بخور این تا صبح حرف داره برا گفتن
بعد من گفتم نه یکم میشینم بعد با دخترخالت میام
دخترخالش گفت عه چه جالب از اینایی نیستی که عقذه شوهر دارن هنش چسبیدن بهشون تو هنش تو جمع ما دخترایی
جاریم گفت اینم حالا ادای جدیده
نامزدم بش گفت مث اداهای تو؟ گفت من ادا ندارم
نامزدم هم گفت ادا نداشتی الان تو این خونه نبودی😐بعد من هاج واج داشتم نگاه میکردم جاریم هم گفت واقعا بی شعوری جا تو رو تنگ کردم؟ خدا در و تخته رو برا هم جور کرده
چیکار من بدبخت داشت 😐منم گفتم این چه طرز حرف زدنه نامزدم اشاره کرد که تو دخالت نکن تا اخر مهمونی زهرمارم شد😑💔البته این مال چتدروز پیشه الان یادم افتاد ولی میخوام این توهینش رو یه جوری تلافی کنم