؟من وقتی بچه بودم مادرم مریض شد خیلی روزای بدی و گذرونم..هیچ بچگی نکردم بزرگ هم شدم از بچگیم بدتر بود💔
الان حالش خوبه؟
از وقتی ک بین کل خانوادم تنها کسی ک یه بیماری نادر و عجیب داره منم
از اونجایی که انقدر ذهنم درگیر بود نفهمیدم داره چه اتفاقی برام میوفته و یدفعه ای پوچ پوچ شدم
از پدر بدی که دارم
از اون جایی که همه بچه ها میرفتن خونه مادر و پدرشون با مهر بغلشون میکردن مادر پدر من فقط جنگ و دعوا دوست نداشتن از مدرسه برم خونه
از اونجایی که مادر بقیه دختراشون رو ناز و نوازش میکردن مامان من با بقیه مقایسم میکرد و تحقیرم میکرد
از اون جایی که بقیه تو جمع اجازه میدن بچه هاشون صحبت کنن و اعتماد به نفس بدست بیارن مامان من فقط میگفت تو ،تجمع حرف نزن و شدم یه آدم گوشه گیر و منزوی
از اون جایی که تا اومدم خودمو جمع و جور کنم بابام تو مسافرت با یکی دعوا کرد و جلو من زد و خور کردن و منم بچه سال کلی مشکل روانی برام پیش اومد
از اون جایی که الان همه همسن و سالام کل زندگیشون رو اداره میکنن و من افسردگی و توخونم
والا دیگه خدام خشته شده از اینکه همش بهم ثابت کرده
مشکل مالی .. هیچوقت نتونستم از چیزی ک دلم میخاد بیشترین رو بخرم یا اونیکه میخوام گرون ترین رو ...
همیشه مجبور شدم قناعت کنم ارزون ترین رو بخرم یا ک اصلا نخرم!
خیلی با چهره ام مشکل داشتم تو بچگی همین باعث شد تو ابتدایی دوست زیادی نداشته باشم خیلی خودخوری میکردم ک چرا اینطوری ام!؟ راهنمایی یکم بهتر شدم و الان دبیرستان با تحلیل جنبه ها و بهتر شدن چهره ام حس بهتری دارم و راحت میرم تو جامعه
از لحاظ عشق و عاشق شدن
عاشق کسایی شدم ک یا عاشقم نبودن یا اینکه خانواده ام نذاشتن و امسال گرفتار مورد دوم شدم و هنوزم دارم زجر میکشم
امیدی ب آینده ندارم با این وضعیت.
از اینکه بیکار بمونم میترسم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
5 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز