وقتی صدای زنگ در میاد بچه با خوشحالی میاد دم در و با خنده میگه بابا بابا
همه اش دوست داره دنبال پدرش بره
گاهی باباش بیرون می برش
تا حالا نشنیدم بگه مامان
از صبح صدای مادره میاد
جیغ های بلند می زنه
دست نزن
داغ است
نکن
نرو
در را ببند
بشین
جیغ های خیلی بلند که حتی من را هم آزار میده
آخه چرا یک مادر باید بچه را از خودش اینجوری برونه؟؟؟؟؟؟؟
وای که من چقدر دلتنگ دورانی هستم که بچه ام کوچیک بود
چه روزهای شیرینی بود
الآن دخترم همیشه تو اتاقش است
چرا این خانم قدر بچه ی کوچیک را نمی دونه؟؟؟