فیلم رو پیدا نکردم، داستانش در مورد دامادی هست که نمی خواد این اتفاق برای عروسش بیفته، می ره با خان معامله می کنه و زمینی که تنها سرمایش بوده و خیلی برای آباد کردنش زحمت کشیده بوده به جای این موضوع به خان می ده، خان قبول می کنه ولی زیر حرفش می زنه و پسرش رو قبل از عروسی می فرسته سراغ عروس، داماد که می فهمه پسر خان رو می کشه، جنگ در می گیره و تا جایی که من تو ذهنم مونده داماد هم کشته می شه.
کلا مسئله این نبوده که مردم این موضوع رو پذیرفتن یا به عنوان رسم قبولش داشتن، یا قبول می کردن یا خودشون و خانوادشون کشته می شدن و حکومت هم پشت این خان ها بوده، در نهایت رضاشاه وقتی روی کار میاد جلوی این خان ها می ایسته و این اتفاق دیگه نمی افته.