در مورد ازدواجه
من دو دانشگاه با یه پسری که خیلی پولدار دوست شدم(کارخونه داشتن) بعد از اینکه لیسانس گرفتم مامانم گفت باید با پسر عموت ازدواج کنی منم چون اصلا نمیتونم بگم نه قبول کردم و تا شبه قبل عروسی گریه میکردم بعد از یک سال زندگی مشترک فهمیدم باردارم و بعدش فهمیدم شوهرم معتاده گفتم طلاق میخوام و به راحتی گفت باشه بعدشم گفت بچتم نمیخوام:)
من رفتم خونه ی بابام و دخترم به دنیا اومد وقتی دخترم دو سالش شد تو یه تصادف دخترمو از دست دادم
زمانی که دخترمم بود همون پسری که تو دانشگاه چند بار گفت بیا بریم بیرون یه بار رفتیم باهم بهش گفتم من یه بچه ی دو ساله و بهم گفت منم دو سال حسرت دارم گفت بعد از تو نتونستم با دختر دیگه ای باشم گفتش اصلا مهم نیست که بچه داری مثله بچه ی خودم بزرگش میکنم ولی من قبول نکردم روزایی که دخترمم از دست داده بودم همش کنارم بود
الان دوباره بهم پیشنهاد ازدواج داده یعنی قبول کنم؟