یه روز یه خانمه میاد پیش نجار میگه هر وقت اتوبوس از جلو خونمون رد میشه این کمد های ما سر و صدا میکنه بیا یه نگاه بنداز
نجار هم میره خونه خانمه و با چسب و میخ یکم تعمیر میکنه و خوب میشه
چند روز بعد دوباره خانمه میاد پیش نجار و میگه بیا باز هر وقت اتوبوس رد میشه کمد ما صدا میده، بیا تو کمد بشین اتوبوس رد شد ببین از کجاشه
نجار بیچاره هم قبول میکنه و میره خونه خانمه و داخل کمد میشینه
یهو شوهر خانم سر میرسه و میبینه کفش مرد جلو در خونست!
با عصبانیت و اضطراب میاد دنبال آقا گشتن
در کمد رو باز میکنه میگه: تو اینجا چه غلطی میکنی؟؟
نجار بیچاره میگه: ناموسا بگم منتظر اتوبوسم "باور میکنی"