سلام به همگی ، این داستان یکی از دوستامه ، نظرتون چیه ؟
من با یک آقایی ازدواج کردم که پدرش فوت شده بود و چندتا خواهر و برادر کوچکتر داشت .ولی از همون اول شرط کردم که تو نباید خرج اونا رو بدی ، پس خودمون چی میشیم ؟! شوهر منم خداروشکر درآمدش خوب بود . بقیه خانوادش همگی کار میکردن البته کارگری ، به جز خواهر کوچیک شون که دبیرستانی بود و بهش اجازه ندادن کار کنه ، و این هی مدام اصرار داشت که بره سرکار و میگفت کتاب و کلاس میخواد آخه کنکوری بود ، ما هم گفتیم اگه عرضه داری همین طوری بخون
عید ها هم من لباس های سال قبلم رو میدادم بهش تا صرفه جویی بشه تو هزینه هاش ، تا اینکه بعد چند وقت دیدم داره از خونه مون دزدی میشه ، پول با مبلغ های کم ... شک کردم به خواهر شوهرم و دوربین گذاشتم ، دیدم اومد و از اون همه پولی که بود در حد نیازش برداشت و رفت
خیلی عصبانی شدم ، سه تا فیلم دیگه هم ازش گرفتم و بعد بهش نشون دادم و گفتم پولا رو چیکار کردی ؟ مثل ابر بهار گریه میکرد و قسم خورد که کتاب کمک آموزشی گرفته و شهریه ی مدرسه شو داده ، مثل اینکه مدرسه شون جدیدا پول میخواسته مدرسه ی تیزهوشان میره ، فاکتور ها و رسید ها رو هم نشون داد ، اولش دلم سوخت ولی بعد تهدید کردم که آبروش رو میبرم ، نمیدونم چیکار کنم. به نظر تون به بقیه بگم و آبروش رو ببرم ؟ تا یاد بگیره از این کارا نکنه