2777
2789
عنوان

شوهر غیر اجتماعی

487 بازدید | 25 پست

سلام و صبح بخیر


نمی دونم با کی درد و دل کنم تا دلم ارومتر بشه، تازه مادرمو از دست دادم و دوران بیماری سختی هم داشتم، نمیگم من خالی از مشکل بودم ولی شرایطم سخت بود، شوهرم همیشه یه غرور خاصی داره و از خانوادم خوشش نمیاد، حتی تو این دوران سخت هم اینطوری بود، الان دیگه خسته شدم، دیگه بعد ۱۴ سال دلمو زده، پس کی میخواد یاد بگیره پشتم باشه، 


اینم بگم با پسرم خوبه و پسرم بیشتر وابسته اونه؛ منم شاغلم، می تونم جدا بشم ولی دلم برای پسرم میسوزه، نمیخوام طعم بی مادری بچشه


کلا هم غیر اجتماعی هست و اهل رفت و امد نیست، اینم منو خیلی اذیت میکنه چون من برعکسم، تو شهر شوهرم زندگی میکنم که باعث میشه تو این شرایط سخت، خیلی اذیت شم، چیگار کنم

قبلا مشکل رابطه اصلا نداشتیم ولی منم الان سرد شدم، عصبی شدم


کلا تا وقتی با هم هستیم خوبیم ، انتظار داره من کلا با خانواده ام نباشم ولی خادم پدر و مادرش باشم، قبلا به خاطر زندگیم بودم، ولی بعد فوت مادرم دیگه نمی تونم؛ 

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

بیا بغلم 🫂


یه بار بعد فوت مادرم از ته دل بغلم نکرد، هم جراحی کرده بودم و هم مادرم مریض بود، اینقدر درکش پایینه


اعتراض هم به دعوا میکشه، منم مقصر بودم چون شرایط  روحی ک جسمی مناسبی نداشتم، پس ادما کی باید همو درک کنن

عزیزم شما تازه داغ عزیز دیدی و این خیلی سخته، تسلیت میگم. این واقعه بد باعث شده احساساتت عوض بشه نسبت به همه چیز در زندگی. سریع حرف از طلاق نزن. به خودت این فرصت رو بده که سوگواری کنی و بعد پاشی از جات و به زندگی عادی برگردی. آقایون بیشتر اوقات اصلا درک نمیکنن خانوما چه احساساتی رو دارن تجربه می‌کنن. تمرکزتو بیار روی خودت، خودتو در آغوش بکش و با خودت و خدای خودت درددل کن. چند خط قرآن بخون. تمرکزت که روی خودت باشه، احساساتت می‌ریزه بیرون و تخلیه میشی. اونوقت میبینی که همسرت خود به خود اومد و سراغتو گرفت و حالتو پرسید.

  

عزیزدلم دورت بگردم که پاکی قلبت از حرفایی که زدی مشخصه 🥲🥲

اینم بگم خیلی به من اعتماد داره، ماشین و طلا دارم با کمک اون البته، میتونم بفروشم و برای خودم یه خونه بخرم و با درامد کارمندی به دور ازش زندگی کنم، ولی نمی تونم هم چون نمی تونم پول کسی رو بخورم و هم به خاطر پسرم


 ولی مگه ادم چند بار زندگی میکنه، اینم بگم اونم راضی به جدایی هست فقط میگه تو درخواست بده، من میگم تو درخواست بده

عزیزم شما تازه داغ عزیز دیدی و این خیلی سخته، تسلیت میگم. این واقعه بد باعث شده احساساتت عوض بشه نسب ...

من اینقدر حالم بد بود که کل فامیل به حال من گریه می کردن، شوهرم و مادرش ولی همدردی نکردن که هیچ، منو دیوانه کردن، من میگم پس زندگی برای چیه، کی باید همدیگرو درک کنیم 


مادرم جوان بود و ۵۶ ساله، ایست قلبی کرده، تقریبا دو ماه شده و  من هنوز تو شوکم، ولی شوهرم حتی یه همدردی واقعی با من نکرده، منو از ته دل بغل نکرده، بهم قوت قلب نداده، 


تا وقتی من خادم اینا هستم خوبن، وقتی نوبت اینا میشه یا نیستن یا فقط فیزیکی هستن، منم به خاطر اینده ی فرزندم قبول کرده بودم ولی الان دیگه نمی تونم

من اینقدر حالم بد بود که کل فامیل به حال من گریه می کردن، شوهرم و مادرش ولی همدردی نکردن که هیچ، منو ...

عزیزم تو هم خادم اونا نباش‌. هیچکس حق ندارن به زور بگه این کارو بکن اون کارو نکن. از خودت مایه نذار براشون مخصوصا خانواده همسر. خانواده همسر، افراد غریبه ای هستن که هیچ صمیمیت و عاطفه ای نسبت به عروس ندارن. مال همه همینه ها بخدا. پس ذهنتو درگیر اونا نکن. اما در مورد شوهرت سعی کن احساساتتو بهش منتقل کنی با حرف زدن. مردها ذهنشون منطقی هست، سعی کن احساساتتو در قالب حرفهای منطقی بهش بگی که بتونه با مغزش درک کنه تو رو. میتونی نامه بنویسی براش روی یه کاغذ. برای جمله بندی هم برنامه چت جی پی تی رو از گوگل پلی نصب کن. مشکلتو و احساستو و رفتار شوهرتون کامل بنویس توی برنامه و در آخر بگو می‌خوام احساساتمو در قالب نامه بهش بگم، چی بنویسم براش؟ اونم کلی جمله میاره که بنویسی.

  

همسرت آدم منطقی هست؟ اگ آره با صحبت بهتر میشه این مساله رو حل کرد حتی اگ بازم غیراجتماعی بمونه لااقل ...


ظاهرا منطقی هست ولی وقتی خوب میشناسیش از بی منطق ترین افراده، مثلا با اون حال روحی و جسمی من، خودش و مادرش انتظار داشتن من از بچه مراقبت کنم تا سرما نخوره، اخرش هم من کم اوردم و بچه را زدم تا یه جا بمونه، درک نکردن که من هم بیمارم و هم جگرم خونه، این ماجرا وقتی بود که من هنوز مادرم شش روز بود که فوت کرده بود، همش هم احساس میکردن که هتل امدن و همه باید به اینا تعظیم کنن، شوهرم یه جوری رفتار میکرد که انگار فامیل خیلی دورش فوت کرده نه مادر زن جوانش

عزیزم تو هم خادم اونا نباش‌. هیچکس حق ندارن به زور بگه این کارو بکن اون کارو نکن. از خودت مایه نذار ...

تاثیر نداره، کلا ما از هم سیر شدیم فقط جرات تمام کردن نداریم، خوشی هامون زودگذر و زمانی هست که من سکوت کنم، 


فک میکنه از دماغ فیل افتاده، خیلی مغروره، سطح اجتماعی بالایی داره ولی شعورش خیلی کمه،


در غیر اجتماعی بودنش همین کافیه که بگم مادرشوهر خواهرش دیشب فوت کرده ولی عین خیالش نیست، فقط پدر و مادرش مهم هستن و نه هیچ کس دیگری، اونا هم از این سوء استفاده میکنن 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792