دیگه صبر دیدن گریه های مامانمو از سر مریضی ندارم
دیگه خسته شده از درد ناشناخته ای که گرفته
۵ سال دکترا و داروهای مختلف اما هیچ اثری نداشته..
هر چی بزرگتر میشم درکم از درد و رنجی که متحمله بیشتر میشه ،
این ماه های اخیر دیگه تحمل ندارم زجه ها و خدا خدا کردناشو بشنوم چون اینقدر عذاب میکشه که درد کشیدنش میشینه تو قلبم
امروز بعد ۵ سال دلم جدی شکست سر این قضیه .
خیلی تو این سال ها امید داشتم ، هنوزم دارم ولی آدمیه دیگه ، یه دوره خسته میشه ..