مادرشوهرمو قانع کردم دختره جاریم نشه😍خدایاشکرت

ای شیر مادرت حلالت 

اون بیاد من طلاق میگیرم به قران قسم 

دیشب با مادرشوهرم و پسرش صحبت کردم 

گفتم که من درمورد دختردایی مامانم یه صحبتایی دارم میگم که بعده ها هر مسئله ای پیش اومد و خدای نکرده زندگی برادرشوهرم دچار درگیری و مشکل شد از من دلخور نشید که فاطمه از خداش بود فامیل خودشون بیاد بشه جاریش و ...

جاری من حتی اگر بد باشه من بخاطر خانواده شما که جز خوبی و احترام ندیدم به عروستون هم احترام میزارم 

این وسط فقط برادرشوهرمه که اسیر میشه

دارم میگم عزیزم 

گفتم حاج خانوم شما به من محبت دارین لطف دارین 

همونطور که من اگر کنار پسر شمابه ارامش نرسم بابام پسفردا اگر دخترمجرد داشت به اون یکی پسرتون نمیداد 

خب شما هم اگر منو قبول نداشتید برای پسر بعدیتون از فامیل و اطرافیان من دختر انتخاب نمیکردیدن و جواب لطف شما دونستن حقیقت هست و صدالبته تصمیم نهایی رو خودتون میگیرید

من وظیفمه که اون دنیا لنگ زندگی دوتاجوون و یه مادر نمونم 

و اینکه شما اینهمه سال نبودم و مطمئنم چقدر بزرگواری کردید خیلی جاها حق باهاتون بوده کوتاه اومدین خیلی جاها از خیلی چیزا گذشتید که اتحاد بین بچه هاتون حفظ بشه و مسلما نمیخواید احترامی که انقد سخت بینشون حفظ کردیدو یکی بیاد از بین ببره

عروسی نمیخواید که کم و زیاد زندگی پسرتونو جار بزنه 

از این عروس به اون عروس خبر ببره 

برای شکست و طلاق دیگران ذوق کنه یا برای هر مسئله یه حکمی بده و کلا چکش قضاوتشو زمین نزاره

باید قانعش میکردم دوروز دیگه نگه حالا کاش یه سر میرفتیم میدیدمش 

گفتم دختردایی مادرمن متاسفانه اینطوریه 

بازم شما به حرفهای من اکتفانکنید بگید یه مدت آشنابشن تلفنی صحبت کنن ببینید برداشت خودتون از طرف چیه 

چون چیزی که من میگم جزو شنیده هاتون هست باید به چشم هم ببینید

گفت اهل غیبت و مسخره کردنه؟ 

خاله خانباجی نباشه خب مگه دنبال دردسرم والله من دیگه پسرم اعصاب ندارم گفتم این چندتا پسر اخریارم زنشون بدم یه حج برم و دیدار به قیامت

گفتم همونطور که نمیخوام دوسال دیگه مواخذه بشم بازت نگفتن حقیقت 

همونطور هم نمیخوام سرسوزنی فکر کنید نیت بدی نسبت بهش دارم پس خودتونم بشناسید فوقش من رفت و امد نمیکنم 

یا توروستا تحقیقات کنید یه غریبه بفرستید تحقیقات نگن از طرف شماست 

دختره کلاس آشپزی میره شهر میتونید بگید یه نفر اونجا زیر نظر گرفته 

مادرشوهرمم گفت منم والله تعحب کردم گفتم پنیر کیلویی ۵۰۰ تومن زیر خاکی رو اگه بهرکی رسید بده که زیر خاک نرسیده تموم میشه باز تودلم گفتم حالادختر روستایی سادس شاید مهربونه مثلا .

برادرشوهرمم گفت نه والله ماگفتیم تو طایفه شما دخترخوب حتما زیاد هست دیگه هیچی رو درنظر نگرفتیم والله دوست دخترمم بود بااین صفات جلو نمیرفتم اینکه نه حسی هست نه هیچی 

حالا گفتم اگه دخترخوبیه بقیه چیزاش عیب نداره دنبال مورد آس نبودم ولی اینم شره ولش کن بابا دردسره بیخیال 

دیگه هم پی شو نگرفتن حرفشو نزدن

حالا اینو بگم که این دختردایی مامانم یه خواهر داره که عروس عموی من شده 

کلا تویه روستا هستن همو میشناسن دورادور 

رفته پیش دخترعموهام گفته که مادرشوهر فاطمه شماره خواهرمو گرفته بوده واسه پسرش ولی هنوز زنگ نزدن فاطمه رای شونو زده حتما 😅🤨😱😒

به زنموم که میشه مادرشوهرش گفته خدا به دادت برسه جاریت و دخترش(منومامانم) چه ادمایی هستن واسه همه میزنن 🙄😅

اصصصصلا اسمی از پنیر نیاورده 

ابدا