حق داری ناراحت بشی گریه کن سبک بشی خالی کنی خودتو
نمیدونم تو اون جمع کیا بودن همه خانوادت بودن یا غریبه هم بینشون بود
من ۲۴سالم بود مامانم با زن برادرم تو هال نشسته بودن و سبزی پاک میکردن ک مامانم ب زن برادرم گفت ی سگی هم نیست اینو بگیره من تو اتاق بودم وشنیدم فک کردن خوابم درصورتی ک بیدار بودم بعد ک مامانم گفتم با من بودی گفت ن انکار کرد ولی مشخص بود من همه حرفاشونو شنیده بودم اون شب کلی گریه کردم جیغ زدم ولی دلی ک شکست شکست ظرف نیست ک بندازی دور
۱۱سال میگذره از این قضیه و من بخشیدم ولی فراموش نکردم
بیچاره ها گفتن درمورد تو نبود دیگه دنبال چی هستی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز