افسردگی چه شکلی ه ؟
من همیشه فکر میکردم از پس تنهایی برمیآم
حتی ب همه گفتم تنهایی راحتم .
یادم ه مجرد ک بودم تو اتاق تاریک آرامش بیشتری داشتم .ی وقتایی م میرقصیدم الانم همینم ولی تایم هایی که گریه میکنم بیشتره اونم بخاطر گذشته ی تلخی ک تو متاهلی داشتم و دارم .
آینده م ب شدت نامعلوم. ۳۱ سالمه
همسرم ب شدت پنهانکار و کنترل گر
حس میکنم این حس انزوا و تنهایی جنسش با تنهایی دوره مجردی فرق داره .تنهایی مجردی برام لذتش بیشتر بود انگاری ی امیدی داشتم .
اما آلان نه
گیج خودمو سپردم ب جریان زندگی . ساعتها تو گوشی م یهو دوساعت مونده همسرم بیاد ی دستی ب خونه میکشم و ناهار و ظرف و لباس و ... فقط در حد ی تمیزی معمول