برم یواش بخاری و خاموش کنم تا صبح یخ بزنه
فردا که میخواد بره سرکار گوشیش رو خاموش کنم قایم کنم تا از استرس تا ظهر بمیره
ولی وجدانم اجازه نمیده
ولی روز قیامت جلوش رو میگیرم میگم به خاطر تک تک ترس های که به جونم انداختی، دادکشیدی خرد شدم نتونستم حرف بزنم ، برای زندگی تلاش کردم ولی تو ناسپاسی کردی، به مادرم جلو چشمم توهین کردی سکوت کردم، تیکه و متلک انداختی دلم رو شکستی حلالت نمیکنم
ولی تا اون روز خیلی مونده