سلام، در حالی مراسم عروسیم بهم خورد که حتی کارت ها رو هم گرفته بودیم و قرار بود پخش کنیم.( کسی جز خانواده های خودمون دوتا از نامزدی و عقدمون خبر نداشتن، قرار بود با پخش کارت دعوتا به اقواممون بگیم ) خلاصه روز که قرار بر پخش کارت دعوتا بود،خبر رسید که عمه ناتنی ۷۰ ساله نامزدم فوت شده.(در حالی که اینا واسه جلو انداختن مراسم ازدواج گفته بودن بابامون مریضه)حالا سر صبح بود و من با این شوک از خواب بیدار شدم. به مامانمینا گفتم اونا هم همینطور شوکه بودن. خلاصه بابام زنگ زد به پدر نامزدم تسلیت گفت و بهش گفت اگه لازمه ماهم بیایم، که گفت نه الان بیاین نمیدونم به چه عنوان معرفی کنم ، دلمم نمیخواد اینطوری عروسم رو به خانواده معرفی کنم.
این چند روز که نامزدم یه پاش خونه ما بود ، دلداری که عیب نداره و مراسمو عقب میندازیم یا میریم سر خونه زندگیمون بعدا مراسم میگیرم(من کلا مورد دوم رو نشنیده گرفتم) بعد امروز رفتیم خونه پدر نامزدم واسه تسلیت و این داستانا که یهو خواهر مادرخونده ی نامزدم اومدن. پدر نامزدم ما رو دوستای خانوادگی معرفی کرد که بابام خیلی بهش برخورد به هر حال انتظار این یکیو ازشون نداشت. گذشت و خواهره برگشت گفت میخواستم واسه پسرم برم خواستگاری دختر فلانی گفتن دختره خیلی خوبه و کلی تعریف کرد ، این ماجرا پیش اومده میوفته عقب، مادرشوهرم نه گذاشت نه برداشت ، برگشت گفت اینا مهم نیست باید پا قدم داشته باشه مثل گردباد نیوفته تو خونه زندگی همه رو بکشه.
من داشتم خفه میشدم.گذشته از بی احترامی های اون روز امشب خیلی جدی زنگ زده میگه سر تاریخ مشخص شده واسه مراسمشون برن سر خونه زندگیشون شگون نداره اینطوری...
ری اکت و دعوای مامان بابام که بماند.
من خیلی بدبختم، همه ی وسایلم هم تقریبا اونجاست...
چی کار کنم برم زیر بار بدون مراسم رفتن زیر یه سقفو یا بگم حتما اول ازدواج کنیم؟