اول بگم که من یه پسرعمه داشتم به اسم حسین که سال ۸۰ یه روز از خونه بیرون میره و دیگه هیچوقت برنمیگرده جنازه شو تیکه تیکه چاقوخورده تو بیابونهای اطراف پیدا کردن
خب
خوب
وااای ناراحت شدم🥺🥺
ای وای خب
وای😑😭
چقدر ترسناک
لایک کن یکی
من اون موقع سنم کم بود .خونه عمه م هم شهر دیگه ای بود به همین خاطر دلبستگی خاصی به حسین خدابیامرز نداشتم و وقتی که کشته شد هم هیچوقت خوابشو ندیدم تا سه شب پیش ....
خب
خب همش یه جا بگو
چند شب پیش خواب دیدم توی کوچه مون بودم که یکدفعه دیدم حسین خدابیامرز اومد توی کوچه و زنگ یکی از همسای ها رو زد و رفت تو
(اینم بگم من تازه این محله اومدم و اصلا همسایه ها رو نمیشناسم )
خدا رحمتش کنه
بعدش
لایک کنید بعدا بخونم
فرداش که بیدار شدم خیلی تعجب کردم اخه این مدت اصلا خواب حسین رو ندیده بودم اصلا هم ب فکرش نخوابیده بودم
دوسه روز گذشت امروز رفتم تو کوچه دیدم پارچه سیاه و اعلامیه زدن در اون خونه
یه اقایی همسن وسال حسین خدابیامرز تو اون خونه فوت شده بود
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز