نمیخام قبول کنم ک پسر کوچولوم دیگه نیس
شدید دلتنگش میشم احساس میکنم الان قلبم ت سینم منفجر میشه از دلتنگیش ب عکساش پناه میارم انقد صحفه گوشیمو میبوسم گریه میکنم حالم بد میشه الان چن ماهه ک کارم همینه دیگه صبرم سر اومده دلم میخواد برم فیلمش عکسش ببینم ولی میدونم بعدش دیگه تا چن ساعت باید بمیرم زنده شم دیگه صبرم سر اومده دلم میخا بمیرم خلاص بشم چکار کنم ک دیگه نمیتونم پسر کوچولومو ببینم
هرشب ت بغلم بود کنارم بود شیرش میدادم دیگه نیس ت اوج جوانی پیر شدم دیگه طاقت ندارم 😔😔
پسر قشنگم نه مریض بود نه چیزی تنها چیزی ک بود خشکل تپل بور بود چشمش زدن بچم رفت زیر ماشین
هیچ وقت موهاشو چشاشو یادم نمیره 😔