زن بابام و دخترش و زن دایی ام
دریا ،دریا گریه کردن واسم
خوشبخت بشی
نه بابا
گفتن برو سال به سال بیای
الآنم همینجوری شده
واغصه چیو بخورن خودشون پدر هرچی دعا گر دخیل بستن در میارن دخترشون شوهر بدن
ببین اولش خیلی سخته البته اگه وابسته ای
من یعنی مردم هنوزم بعد چند ماه هر شب گریه میکنم
اما امان از اون یکی دو هفته اول
دنبال بهونه بودم به خانوادم بگم طلاقمو بگیرن
در این حد دلتنگ میشدم
حال خانوادمم خوب نبود
الانم عادت نکردن چراغ اتاقمو همیشه روشن میذارن که فکر کنن اونجام
اما به مرور آروم ترمیشی
عادیه به نظرم من مامانم روز دومی که عروسی کرده بودم زنگ زد انقد گریه کرد
قبل عروسیم هم مشخص بود که ناراحته بابام رو نمی‌دونم
اما سر سفره عقدم بابام و مادربزرگم خیلی گریه کردن
بابام هم روز عروسیم گریه کرده بود مشخص بود از صورتش
از خودم عصبانیم وقتی تو حیاط تالار بابامو دیدم که صورتش قرمزه چرا نرفتم بغلش کنم انقد خجالت میکشم حالا
من ک برم
کلی شیرینی میدن به مردم راحت شدن😹😹
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز