همسر یا پدر و مادر

هعییییی 

الان یچی فهمیدم که بیشتر از هر زمان دیگه ایی دلم میخواد زودتر بمیرم از این دنیا راحت شم.... 

یعنی اگر نیاز باشه به پدر و مادرم کمک میکنم 

پس انداز میکنم برای زندگی متاهلی 

یا قسطی بعهده میگیرم 

بخشی هم برای خودم پس انداز میکنم 

 امتحان کن، حقوقتو ازش بگیر ببین اونوقت چطوریه؟  تو حالت خوبه؟؟؟  چرا باید حقوقت دست شوهرت باشه، من نمیفهمم، ضربه ش رو دیر یا زود میخوری و یاد حرف من می افتی

حقیقت این هست که میگم، بقیه ش مقطعی هست، پدر مادر از خون تو هستن، هیییچ وقت تکرار نمیشن، با از دست رفتنشون هیچ چیزی جاشون رو پر نمیکنه

اما اگر روزی به دلیلی خدای نکرده شوهرت نباشه بعد یه مدت جایگزین داره از اونم بهتر، نگاه کن ببین چفدر براش منفعت داری بعد از خوبی هاش بگو

زندگیت رو گرم نگه دار اما با سیاست نه اینکه امتیاز بدی بهش

چند وقت پیش توی دو راهی برای قرار گرفتم 

همسرم با برادرم دعواش شد 

یک امکان از قبل ازدواج با همسرم به مادرم امانت دادم 

گفت  ازشون میگیری و انتخاب کن یا من یا خانوادت 

خدا رو شکر ختم به خیر شد 

اما دیدم آجر مجبورم کنه 

به ناچار باید مادرمو در نظر بگیرم 

با وجود اینکه زندگیم به هم بریزه 

اما نمیتونم مادرمو اذیت کنم 

بعد به بچم فکر کردم 

دیدم باید پول داشته باشم از خودم تا اگر خدای نکرده دوباره اتفاق افتاد 

یواشکی ساپورت کنم که بچم بی مادر نشه 

خیلی سخت بود برام 

همسر نزدیکه به شرطی که سرش به تنش بیارزه وگرنه مفتم گرونه

زنگ می زد می گفت خسته ام می خوام بخوابم. بعد می فهمیدم رفته اونجا. می گفت بهم می گن بیا منم تنهام می رم. در صورتیکه مامانم بنده خدا زنگش می زد بهش می گفت بیا. کم رو نیست بابا. عاشق اوناس. حالا بهتر شده. سقطم اصلا به خاطر رفتارای خودش و مادرش بود

میدونی درمورد بعد از مرگه 

رفته بودیم خونه دوست شوهرم برگشت گفت خیلی زیاد زندگی پس از زندگی رو نگاه کرده خودشم یه بار براش یه چیزایی اتفاق افتاده خب داشت تعریف می‌کرد میگفت حسابی تحقیق کرده و با دقت این برنامه رو دیده و یه چیز مشترک دیده متوجه شده همه شون همه ی حقیقت و اونچه که دیدن رو نمیگن و هیچکدوم شون حتی اوناییکه عذاب شدن و اون دنیا بهشون سخت گذشته دوس نداشتن برگردن گفت هیچکدوم شون ذره ایی درمورد رحمت خدا حرفی نزدن و خیلی میگفت احتمالش زیاده چون رحمت خدا رو دیدن دیگه حاضر نبودن برگردن اگه خدا آنقدر زیاد رحیمه و بنده هاشو دوس داره منم خیلی دوسش دارم خیلی دوس دارم زودتر برم از این دنیا برم پیشه خودش 

قبلا به این امید زنده بودم که امام زمان بیاد ببینمش کمکش کنم ولی الان مادرم حرفی زد که دیدم درسته دیگه انگیزه ایی ندارم دوس دارم زودتر برم راحت شم قلبم در آرامش باشه