خب اخرش از سر دیوار پرید رفت امتحانشو داد یک ساعت نیم بعدشم برگشت هم خودش هم خواهرم رفتن خوابیدن . منم میخواستم ظرفارو بشورم که اب ها قطع شد . زدم زدم با دختر خالم حرف زدم شارژم تموم قطع شد فیلمم شروع میخواستم فیلم ببینم که خواهرم جیغ کشید تلویزیووووون خاموش کن گفتم فیلمم داره میخوام فیلم ببینم دوباره جیغ زد نمیخواااااام گمشو برو بیرون ازدر قفل کردی هر چی گفتم کلیدارو ندادی گفتم خب رفت امتحانشو داد اومد گفت نه باید گمشی بری بیرون از اتاق منم خواستم بلند بشم برم گفت ج ن ده پاشو منم بهم فشار اومد گفتم ج ن ده خودتی درست حرف بزن هیچی بهت نمیگم میزنمت ها گفت بزن منم نزدمش داداشم اومد با لیوان پرد کرد طرفم گفت گمشو برو دیگه حالا من پا شدم رفتم هیچیم نگفتم خواهرم میگه ب خدا ب قران خدا بکشتت بمیری خدا میخواد بمیری ب خدا سپردمت که خدا بکشتت . خلاصه هعی منو نفرین میکرد . منم چاقو برداشتم خواهرم گفتم حالا که میخواین بمیرم باشه میمیرم. خواهرمم زنگ زد مامانم گفت دخترت میخواد خودکشی کنه منم گوشیو ازش گرفتم ظرفارو هم زدم تو در هال شیشه در هال شکست دوتاشونم فرستادم تو حیاط در هالم قفل کردم زنگ زدم مامانم میگه میدونم فشار روته قضیه از این بدترش نکن خواهرت از ته دلش نفرینت نکرد. از شدت ناراحتی سردرد شدید خون دماغ شدم خواهرم داداشم اوردم داخل گوشیشم بهش دادم رفت تو اتاق درم بستن هر دو.