من صبر کردم.
یه رژیم خیییییییلی خوب گرفته بودم.
یه روز شوهرم نبود.با دوست شوهرم رفته بودم کوه.
به شوت چشمم شوره.
خیلی وقت بود منو ندیده بود.
منم عروس شده بودم😍😍😍😍
یهو تا دیدم برگشت گفت
مهدی زنشو عوض کرده😯😯😯
این جمله همان و ازون به بعد عوض شدن اخلاق من هماااااااان
چندماهی گذشت تا تاینکه مامانم بام تلنگر زد
دیدم کل زندگیم داره از هم می پاشه...شوهرم دیگه نزدیکم نمی شد
یبار پریود شدم تا می تونستم بچه مو کتک زدم و ....
البته مامانم برام دعا گرفت
ولی خودم به دعا اعتقاد ندارم.
فقط خودم روی اخلاقم کار کردمو درستش کردم همه چی رو.