وای بچه ها یک ساعته از ترس دارم سکته میکنم
متاهلم اومدم خیر سرم مهمونی خونه مادرم
مادرمم کار اداری داشت صبح من خواب بودم در خونه رو از پشت قفل کرده رفته
یه شهر دیگه هم هستم زنگ بزنم شوهرم بیاد
نیم ساعت پیش انگار در پشت خونه خیلی صدا داد بعد انگار یه صدای مرد هم اومد حالا خیلی واضح هم نبود شدید واقعا گربه بود
ده دقیقه همونطور خشکم زد
بعد هم اومدم پشت در خونه نشستم کلید هم دستمه
کسی خونه بود باز جیغ بزنم همسایه ها بشنون
یکم از دور دیدم در پشتی بسته بودانگار یه شیش شکسته کامل ندیدم
بعد هم دو ساعته زنگ میزدم مادرم بر نمیداشت
یا خاموش میکرد یا ... بعد برداشت گفت تو راهم
لعنت به من اگه یبار دیگه بیام اینجا