مادرشوهرم ریه رو عمل کرده
دوهفتس من هرروز براش اب هویچ و اب سیب میفرستادم
دیروز کسی همراهش نبود شوهرم گفت برو اونجا شام بزار
انگار طلبکارشون دیدن اصلا از برخوردشون خوشم نیومد
پدرشوهرم یه کاسه پسته آورده میگه اینارو بکن بده مادرشوهرت
بدون اینکه به من بگه خودتم بخور یا ظرف جدا بیاره بعدگردو آورده اونم همینجوری
اومدم اشپزی کنم گفتن پیازچرا تو خونه پوست کندی ببر حیاط اشپزی کن بوش ضررداره
بردم تو سرما نشستم تو حیاط عذاگذاشتم
حس میکنم خیلی کوچیک شدم اخه من برای کمک رفتم حداقلش اینه یه احترام بزارن انگار وظیفم بود یا کلفتشون اومده