من خیلی داد و بیداد میکنم سرشون چون واقعا اذیتم میکنن اما تا به الان که یکیش۱۱سالشه یکی ۸سال هیچوقت دست روشون بلند نکردم..همسایه روبروییمون معلمه و اونم دوتا بچه داره تقریبا هم سن و سال بچهای من...خونشون همیشه آرومه هیچ صدایی نمیاد اصلا .من همیشه حسرت این آرامش و صبوری مادربچها رو میخوردم و خیلی رو خودم کار میکردم مثل اون باشم تا این که یه روز میخواستم برم بیرون متوجه شدم در واحد روبه رو باز شد منم منتظر شدم اول اونا برن بعد من .از چشمی در نگاه کردم ببینم رفتن یا نه دیدم خانمه یه جوری نیشگون میگیره و گلوی بچشو فشار میده یه لحظه شک شدم ..یعنی در سکوت کامل حتی بچه هم هیچ صدایی ازش نمیومد ..اصلا مغزم رد داد ..تازه به این جمله که هیچوقت ظاهر زندگی بقیه رو با باطن زندگی خودتون مقایسه نکنید رو رسیدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.