من مامانم مریضه نمیتونست کارامو انجام بده یا بچه بغل کنه برام منم سز بودم خیلی بهم سخت گذشت هم بیمارستان هم خونه هنوزم یاد اون وقتا میوفتم دست خودم نیست کلی گریه میکنم من اصولا ادمی نیستم به راحتی گریم بگیره ها حتی با مرگ یه عزیز ولی این موضوع خیلی سریع اشکمو در میاره حتی همین الان که دارم براتون تایپ میکنم الانم اقدامم واسه دومی ولی خیلی از الان استرسشو دارم که همون تنهایی زو اینبارم بکشم و اذیت شم 😞
منم باردارم و مادر ندارم خیلی میترسم از تنهاییش چون بارداریمم تنهایی گذشت
من طبیعی بودم خودم میتونستم کارامو انجام بدم ولی دلم از تنهایی وبی کسیم میگرفت گریه میکردم
جاریم میومد کارامو میکرد و میرفت
من کلا کسی رو جز شوهرم ندارم
فردای زایمان رفتم خونه و همه کارامو مجبور بودم خودم بکنم
بیمارستان هم شوهرم با اینکه پیشم بود اتاق خصوصی گرفته بودیم همش خوابید ...
دیدی فقط تو تنها نیستی عزیزم ؟
ماها که تنهاییم خدا رو داریم
خیلی حس غریبیه زایمان و بارداری وقتی تنهایی.. ولی خدا هوامونو داره
وقتی کسی رو نداری کمکت کنه و اینقدر تنهایی چرا دومی رو باردار شدی ؟
من روز زایمانم تنها بودم مامانم خیلی تو سختی و مشقت بود ولی فقط اون کنارم بود خیلی دلم براش سوخت که تو سختیاش اومد کمکم کنه
شوهرت کجا بود ؟
عزیزم خوب یه پرستار همراه بگیر این که غصه نداره من وقتی زایمان کردم مادرم خودش بیمارستان دیگه بستری بود مادر شوهرم خیلی زحمتمو کشید ولی بعدش دیگه خودم و شوهرم کارامون رو کردیم . بعد از دو سه روز به نظرم همین که شوهرم حواسش بود به اوضاع و کمک میکرد کافی بود . مادر شوهرم دیگه فقط سر میزد
همین هفته احتمالا زایمان کنم
مادرم گفته من بعد دوروز میام
قاره مامان جونش ازکربلا بیاد
از صبح دلم گرفته دارم گریه
میکنم زایمان اولمه اما من بیشتر از هرکسی نیاز دارم بیاد
من تو بدترین شرایط وعمل تتهای تنها بودم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
30 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
31 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز