من با دوستای دانشگام از طرف دانشگاه یه اردو دو روزه رفتم
بعد مامانم اونجا بهم زنگ زد حرف زدیم و اینا ولی بقیه همه مامان و خاله و دوست پسرشون زنگ میزد
مامانم یکی دوب ار زنگ زد سریع قطع کردیم زیاد حرف نزدیم
بعد دفعه بعدی خودم بهش زنگ زدم گفتم به من زنگ نمیزنی شاکی ک تو باید به من زنگ بزنی وااا
گفتم با خنده چ قد اخلاقت شبیه مامان جونه
بعد پقتی داتشم برمیگشتم دیگ از اردو زنگ زدم اومدم حرف بزنم هی میگف اهان فهمیدم نمیخواس حرف بزنه گفتم واا مامان دارم حرف میزنم خوب میگف باشه خوب چی بگم بعدم سریع قطع کرد گفتم خدایا چرا باهام اینجوری کرد دم دانشگاه رسیدم ک دوباره با تاکسی برگردم خونه
زنگ زد ک من با دوستای جدیدم ( تو گروه های تلگرام همشهری) دارم میرم بیرون و فلان سریع قطع کردگفتم خوب اوکی
اومدم خونه دیدم شلغما رو گاز داره میسوزه پرنده مون بیرون بود پیداش نمیکردم
بهم فوش داد چرا لوازم ارایشو خط چشم رو بردی گفتم خوب میدونستی ک بردم گفتم میبرم دارم میرم خوشگل کنم و اینا داد و بیداد ک مردشورتو ببرن
بعد اومدم خونه بهش زنگ میزنم چیشده چه خبره چرا خونه رو اینجوری ول کردی اولین بارت ک نیست رفتی بیرون الان کجایی میگفت آره باشه بهت زنگ میزنم هی قطع میکرد هی من میگفتم خدایا اینکجاست اخه چی کار میکنه یعنی چی
دوباره بهش زنگ میزدم هی میگف اره باشه خدافظ
بعد یهو بهم زنگ زد فوش ک تو ماشین دوستام بودم انقد صدات بلند بود همه شنیدن ابروم رفت
گفتم خوب تو نگفتی کجایی من گفتم خدایا چی شده ببخشید به خاطر این بوداین هی قطع میکنه
فوش میداد اومدم خونه دلم میخواس سفرمو براش تعریف کنم زر تو ذپقم میگفت پرو بازی در اوردی بخ خاطر تو نرفتم بالا از همونجا دوباره برگشتم ااانم دوباره بهش گفتم چرا محلم نمیدی بیام برات تعریف کنم اونجارو انقد عصبی بوددد میخواس پاشه منو بزنه میگفت هاری صدا داد و بیدادت پشت تلفن بود و فلان
دارم همین جور گریه میکنم ک چرا باهام اینجوری میکنه