همون بایدازاینا ترسید .منم کسی که نمازخون چادری بود طلسم واسم کرده بود که خودم خودمو بکشم مثل دیونه ها شده بودم وای شاید باورنکنید هروقت یادش میوفتم موهای تنم سیخ میشه. حس میکردم یک نفر پیشمه وهرچی انرژی منفی بهم میده وحس ترس داشتم ازش.شبا تا میخواست تاریک بشه میترسیدم . منی که از تاریکی وتنهایی نمیترسیدم .مثل سگ میترسیدم تا شب میشد. حتی حس میکردم اون کسی که حس میکنم کجا وایمیسه نگام میکنه. اون قسمت خونه میترسیدم مثل سگ .وای حسش میکردم .همش افسرده ناامید میخاستم خودمو بکشم. یه سزی بلندشدم چاقوبرداشتم خودمو بکشم چشمم افتاد به بچم که1سالش بود گریه کردم گفتم خدایا چرا من اینجوری شدم چرا 😭 اخر سرکتاب باز کردم یکی بهم گفت مادرو دختری طلسمت کردن که خودت باپای خودت از زندگیت بری .طلسم افسردگی مرگ کردن.
مثل دیونه ها. با بدبختی باطلش کردم. خدالعنتشون کنه