2777
2789

سرچ در نت

نوعی سکوت وجود دارد، برای زمانی‌که شما به موضوع تسلط دارید ولی گوینده‌ای نادان با ژستی دانشمندگونه  پر حرفی می‌کند! و شما سخن‌گفتن را بی فایده میبینی! به ویژه که در هر سخن گفتن خطرخودنمایی، خودبرتربینی، فخرفروشی و اظهار فضل وجود دارد!فلذا به سر تکان دادنی بسنده می‌کنی و این روشِ شخصیت‌های رشدیافته می‌باشد.

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

از گوگل بگیر فراوونیا بزن 20/30 هر چی گفت بنویس

😂😂😂❤

نوعی سکوت وجود دارد، برای زمانی‌که شما به موضوع تسلط دارید ولی گوینده‌ای نادان با ژستی دانشمندگونه  پر حرفی می‌کند! و شما سخن‌گفتن را بی فایده میبینی! به ویژه که در هر سخن گفتن خطرخودنمایی، خودبرتربینی، فخرفروشی و اظهار فضل وجود دارد!فلذا به سر تکان دادنی بسنده می‌کنی و این روشِ شخصیت‌های رشدیافته می‌باشد.

در دامنه تاریخ، آن‌گاه که شب ظلمت بر سرزمین‌ها خیمه زد، خورشیدی از دل این سرزمین پهناور و کهن برافراشته شد؛ خورشیدی که انقلاب اسلامی نام گرفت. این نهال نوپا، در دل‌ها نشاند و با روحیه‌ای عمیق و پر توان، به بیداری وجدان‌ها و هدایت اندیشه‌ها پرداخت.


در زیر چتر آسمان آبی، مردان و زنانی دلیر و ستبر به‌پا خاستند، همان‌گونه که رودخانه‌ها به سوی دریا می‌روند. هر کلمه، هر شعار، هر قدمی که برداشتند، همانند آیه‌های مقدسی بود که از قلب‌هایشان می‌جوشید. چنان کوهی استوار، در برابر طوفان‌ها ایستادند، و با تلاطم و تنین فریادهایشان، سکوت شب‌های تیره را شکافتند.


انقلاب اسلامی، همانند ققنوس افسانه‌ای، از خاکسترهای ظلم و فساد برخواست. همان‌گونه که عقاب بر بلندای قله‌ها پرواز می‌کند، این جنبش مردمی در افق‌های تازه امید و آزادی، بال گشود. در این مسیر پر فراز و نشیب، خون‌های پاک، همچون شبنم‌های صبحگاهی، بر خاک‌های تشنه ریختند و آن را زنده و سبز کردند.


چون نسیم صبحگاهی که برگ‌های خزان‌زده را می‌رقصاند، آرمان‌های انقلاب در دل‌های نسل‌های آینده به تکاپو و تحرک درآورد. هر لاله‌ای که در این باغ شکفت، از بذرهای ایمانی بود که در دل‌ها کاشته شد. آنان که در این راه جان سپردند، به ستارگانی درخشان در آسمان میهن تبدیل شدند.


و این چنین بود که انقلاب اسلامی، در دل‌ها و اندیشه‌ها جاودانه شد؛ همچون چشمه‌ای که از دل کوه‌ها می‌جوشد و روانه می‌شود، و هیچ سد و مانعی نمی‌تواند آن را از حرکت بازدارد. 


چه داستانی شگفت انگیز، که هر صفحه‌اش پر از شجاعت و فداکاریست، و هر کلمه‌اش آهنگی از ایمان و امید را می‌نوازد.



در دهه پنجاه خبری در سراسر جهان پخش شد.خبری که می‌گفت مردم ایران به ضد شاه خود شورش کردند و یک طلبه رهبری را به عهده گرفته است👉آغازین

ما به این شورش بر علیه محمدرضا شاه انقلاب اسلامی می‌گوییم که به کل باعث تغییر ایران شد و ایران را از استعمار در آورد و

....... همینطوری 

آسونه هرچی به سرت اومد بنویس

در دامنه تاریخ، آن‌گاه که شب ظلمت بر سرزمین‌ها خیمه زد، خورشیدی از دل این سرزمین پهناور و کهن برافرا ...

چه قشنگ نوشته مرسی

میشه بهش بگی یه خورده اسونتر بنویسه در حد بچه هشتمی باشه

چه باحال در مورد نوجوان و دریا هم میدی

در افق‌های بیکران آسمان و دریای نیلگون، نوجوانی با چشمانی درخشان و پر از آرزو به ساحل نزدیک شد. نسیم دریایی، گیسوانش را چون نقره‌های براق در باد می‌رقصاند و صدای امواج، همچون موسیقی دل‌انگیز طبیعت، به گوشش می‌رسید.


در دل این آب‌های بی‌پایان، نوجوان به دریا نگریست؛ به آن آبی بیکران که همانند آینه‌ای، آسمان و ستارگان را در آغوش خود می‌کشید. او احساس کرد که دریا، همانند کتابی بی‌نهایت از اسرار و قصه‌هاست که هر موجش، حکایت تازه‌ای دارد.


او گام‌هایش را بر شن‌های طلایی ساحل گذاشت، هر رد پایی، نشانه‌ای از حضورش بر این زمین مقدس بود. دریا برای او، مظهر آزادی و بی‌مرزی بود؛ جایی که می‌توانست با خیال و آرزوهایش به آسمان‌ها پرواز کند. هر قطره آب، مانند الماسی درخشان بود که رؤیاهای نوجوان را به خود می‌خواند.


نوجوان، با دلی پر از شوق، به آب‌های سرد و زلال دریا نزدیک شد. هر موجی که به پاهایش می‌خورد، همچون نجوایی دل‌نشین از جانب مادر طبیعت بود. او احساس کرد که دریای بیکران، زبان گویای زمین است که به‌ آرامی با او سخن می‌گوید و از رازهای خود پرده برمی‌دارد.


در دل دریا، نوجوان چشم به دوردست‌ها دوخت؛ جایی که آسمان و دریا به هم می‌پیوستند و افق‌هایی از امید و آرزو را برای او به تصویر می‌کشیدند. او با خود اندیشید که زندگی، همچون این دریاست؛ پر از امواج تلاطم و آرامش، پر از زیبایی و چالش‌های بی‌پایان.


و این‌گونه بود که نوجوان، در دل دریا، نیرویی بی‌کران و امیدی نو یافت. او با لبخندی بر لب و دلی پر از شور و عشق، به ساحل بازگشت؛ آگاه از این‌که دریا، همیشه برای او منبع الهام و نیرو خواهد بود.



ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792