قبلنا به رفتاراش دقت نمیکردم با خودم میگفتم حتما یه سری چیزارو بلد نیس یا دقت نمیکنه ک خونوادش هیچوقت سراغی از من نمیگیرن،دعوتم نمیکنن،بی محلی میکنن
اما بعدها که دقت کردم دیدم فقط برامنه ک بلد نیس…مثلا دائما میگه برو به خونوادم سر بزن؛بابام مریضه بهش زنگ بزن؛مامانم تنهاس برو پیشش؛ابجیام گرفتاری دارن برو کمکشون؛ولی هیچوقت به خونوادش نمیگه با من باید چجوری رفتار کنن
داییش فوت کرده چند روزه تو مراسمشون همش دارم کار میکنم مریض شدم یبار حالمو نپرسیدن امروز برگشته میگه کاش میرفتی خونه مامانم یه فاتحه میدادی… انگار اتیشم زدن گفتم اتفاقا میخواستم برم ولی این حرفو ک زدی دیگه نمیرم احترام گذاشتن رو واسه خونوادت فقط بلدی ولی بلد نیستی بهشون بگی یه حالی از من بپرسن انقد تو مراسمشون کار کردم مریض شدم
گف باز شروع نکن اعصابمو خورد نکن نمیخواد بری اصلا(همیشه اعتراض کردنی همینو میگه)
واقعا دارم اتیش میگیرم دلم خیلی گرف احساس بی ارزشی و پوچی میکنم که حتی نفر اول زندگیم هیچ اولویتی برای من قائل نیس نمیدونم اصلا چرا دارم به این زندگی کوفتی ادامه میدم