بنظرتون درخواست ازدواجشو قبول کنم

به اندازه هزاران فیلم چند ساعته حرف برای گفتن دارم

شوهر من انقدر عاشق بود و بیتاب که از بیمارستان به من زنگ میزدنن بیا داره از دست میره

فقط میگم نکن

نکن

نکن

تورو به هر کی میپرستی به خودت این ظلم رو نکن

تو شاغلی دستت تو جیب خودته برای انتخاب بعدی نباید بی گدار به آب بزنی  تو خونه پدرت باشی بهتره خدایی نکرده انتخاب شتباه دیگه ای بکنی بی گدار به آب نزن حسابی تحفیق کن  عاقل باش 

لزوما عشق و علاقه به تنهایی ضامن خوشبختی توی زندگی نیستن شرایط دیگه ای لازمه 

پذیرش اون بچه به روحیه شما بستگی داره اون بچه الان به محبت احتیاج داره اگه بلدی چطور احساساتت رو مدیریت کنی بلدی اون بچه رو به چشم رقیب نبینی بلدی به حق و حقوق اون بچه احترام بذاری بلدی مشکلات رو حل کنی بلدی با بچه ارتباط بگیری برو جلو اما اگه هنوز ضربه های زندگی قبلی توی روح و روانت تاثیر داشته باعث شده بی حوصله باشی و..بهتره بیشتر فکر کنی 

فرصت اگ دادی با چشم باز و بی وابستکی برو جلو،بچه خیلی چالش برانگیز میتونه باشه

ان شاءالله که یکی از بهترین بنده های خدا نصیبت بشه عزیزم و کنارش خوشبخت و عاقبت بخیر بشی!

من خودم طلاق رو تجربه کردم! میدونم که چقدر ازدواج مجدد سخت تر و نچسب تر از ازدواج اوله! من خودم اگر عاشق نمیشدم اصلا به ازدواج فکر نمیکردم!

اصلا قول و اینارو ولش کن

بعدش هزار و یک اتفاق میفته

بعدش خودش عذاب وجدان بیچاره ش میکنه و زندگیت سیاه میشه 

بعدش همه بهش میگن زنت میخواد همه چیو صاحب بشه و بچت گناه داره و از این حرفا

بعدش عشقش که کمرنگ تر شد و زندگی براش روی روال عادی افتاد تازه میفهمه که بچه داره

ژن قویتر از احساسه 

بچش ژنشه پاره تنشه 

تورو میتونه بزاره کنار ولی اونو نه

یه روزی من تو همین تاپیک ها سرچ میکردم درباره ازدواج با مرد بچه دار

حتی اسکرین گرفتم بهش نشون دادم

میخندید میگفت ول کن این حرفای خاله زنکیو مگه من مثل شوهر اونام

بنویسه هم بعدش میگه نمی تونم نمیخوای جدا شو 

مگه نوشتن دلیل عمل کردنه

اون بچه هر روز که بزرگتر بشه بیشتر تورو به چشم رقیب مالی و احاسی خودش میبینه 

و خودشو بیشتر صاحب پدر و اموال پدرش میبینه

کاش من جای الانِ شما بودم 💔