من پدر مادرم سفر حج رفتن
مهمونی گرفتن پونصد نفر شام دادن
من نرفتم
یعنی نگفتن که بیا
چون وقتی اینا حج بودن یکماه خونه دست خواهرم بود
با شوهرش اونجا بودن
دوست نداشتن من مزاحم بشم
من باخانواده شوهرم زندگی میکنم واقعاگاهی خیلی خسته ودلسردمیشم دلم میخاددورباشم ازخونه ولی جاییوندارم
همش بایدکارکنم براشون
میشه بیاین تاپیک اخرم به کمکتون احتیاج دارم
بنظرم دیگه اصلا سراغشونم نگیر چه برسه بخوای بری پیششون . قوی باش بیشتر باشوهرت وخانوادش رفیق شو محبتی ک میخوای ازونابگیرو بهشون محبت کن اصلا فکرنکن خانواده شوهرن سازگارشو .خودتوسرگرم کن خانوادت خواهش هم کردن دیگه نرو
عزیزم چه سخت😔
من ی روز نرم خودشون زنگ میزنن تصورشم برام سخته
من یکی با۲۳سال سنم حس میکنم خیلی ظلم شده درحقم
ن شوهرم هواموداره ن خانواده گاهی دلم میخادفقط بمیرم حلاص شم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز