اتفاقای بدی برام اقتاده
مریضی خودم و مریضی یکی از عزیزام خورد شدن غرورم که نتونستم اصلا کنار بیام
بی پولی و...
کلا کارای کوچیک هم درست انجام نمیشد برام
مطمعنم بعد همه ی اینا یه معجزه بزرگ میبینم وبی باید صبور باشم
این مدت یا بیمارستان بودم یا تو تخت بودم یا پیش اون عزیزی که مریضه بودم