😂رفتیم مراسم ختم
شوهرم جلو در مسجد ماشینو پارک کرد منو پسر کوچولوم رفتیم داخل و شوهرمم رفت حسینیه
ب اقا زنگ زدم ناهارتو خوردی بیا بیرون بچه رو بگیر توماشین منم ناهار بخورم بریم
اقا اومده بیرون من رفتم بچه رو دادم رفتم غذامو خوردم اومدم
ک میگ چرا دیر کردی بابا دخترا هی داشتن نگاه میکردن
نمیدونم مثلا خاست ببینه حساس میشم یا ن منم خندیدم و گفتم اونا جا بچه های منن🤣 ب تو نگا نمیکردن صدرصد ب پسرم نگا میکردن