بخدا ی مدت کلا همش محبت کردم و همش به قول می نی سایتا اومدی و و اینچیزا همش پرحرفی خودم خنگ بازی در نیاوردم با خودم میگفتم بزار یکم فضا عوض شه ولی خسته شدم بخدا منم آدمم تو ی شهر غریب کسی نیست صبح تا شب تو خونه تا بیاد اونم وقتی میاد انگار ن انگار اجازه هیچ‌یک ندارم بدون خودش بخدا خستم نمی‌دونم دردم و ب می بگم
فکرکنم به خاطراختلاف سنی باشه منم اختلاف سنیم باهمسرم زیادبرااونه ولی خب من شادوشنگولیم روازدست ندادم سرش توکوشیه میرم گوشیومیگیرم روپاش میشینم فوتبال میبینه جلوتلویزیون میرقصم میخوادبره بزنین بزنه میدوم باهاش میرم که منوبعدش ببره بیرون ازدرمیادخونه قایم میشم بغلش میکنم نمیزارم بی حس باشه زندگیم 🥺😂
عزیزم منم ۱۱سال با شوهرم اختلاف سنی دارم دقیقا همین مشکلاتو دارم،همش سرش تو گوشیه...منم دگ عادت کردم.گاها غر میزنم و دلم میگیره ولی تهش ماییم ک خسته میشیم،اونا هیچ تغییری نمیکنن...
منم همش میگم میخندم خودم خنگ بازی در میارم ک فقط اونم بخنده همش تو گوشی چیزای خنده دار و مسخره نشون میدم ولی ن توجهی نه چیزی میدونی آخرش باز کم میارم من تو این چند سال همش تلاش کردم اون شاد باشه اون راضی باشه خودم زندگیمو شاد کردم ولی الان میبینم من خودم خیلی داغونم نه شادم نه ذوقی مونده منم آدمم اخه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز