خانواده شوهرم خیلی مارو اذیت میکنن
که تو تاپیکام گفتم این دفعه اخری دیگه شوهرم
زد زیر گریه از دستشون خانوادم بش زنگ زدن
گفتن دیگه جدا بشین
تمام طلاهامو فروختم حتی طلاهای خونه پدرمو
شوهرم یکبار نگفت تو این همه از خودگذشتگی کردی
میگه با اشتباه کردیم ازدواج کردیم
اما من برنمیگردم خونه مادرم اونجا روانیم میکنن
حالا گفته سال جدید اسباب کشی میکنیم
میریم شهر تو انقد استرس دارم اصلا بش
اعتماد ندارم
چون اینجا واقعا خانوادش دیگه روانیمون کردن