ی جایی عاشق یه ادم بودم...انقد پاک ک حتی روم نمیشد صاف تو صورتش نگا کنم چشاشو ببینم...نامزد شدیم ی چیز عجیب خاس...گذاش لای منگنه منو ک اره یا فلان چیزو ول کن یا منو انتخاب کن منظورش درسم بود..درصورتی ک ۱سال می دین بود پدرمو راضی کنه فقط...یهو گذاش رف با ی دختر دیگه..چون فامیل بودیم همههههه آوار شدن سر من....ک چرا بهم زدی چرا گفتی ن چرا فلان...نزدیک ۲سال من عذاااااب کشیدم...جیگرم اتیش گرف وقتی رف...ولی حدف و ...همه ام سمت من بود و اون بی گناه مشخص شد و اینک همه جا رف تو فامیل گف فلانی دلمن شکست!!
ی هفتهنکشید رف ازدواج کرد با دختری ک۲سال باهاش تو رابطه بود! و من نمیدونستم ینی همزمان ک سمت من بود...بله
گذشت تا من دندون قبول شدم اونم همون سال اول زنش خیانت کرد بش....
۵سال گذشته اما هنو داغش ب دلمه...هیچ مراسمشم نرفتم
الن یکی داره میاد تو زندگیم که...خیلی خوبه خیلی تحصیلات شغل اخلاق ایمان خانواده...
پرحرفی کردم ک بگم لیاقت من اون نبود ک اینطور با درد جدا شدم...پس توام توکل کن ب خود اون بالاسری من خیلیی ازش شاکی شدمااااا۲سال شب و روز گریه و عذاب...ولی تو نکن
ی رکعت نماز وتر بخون ب نیت نمار شب تو قنوت حاجتتو بخاه زیر ی هفته عجیب جواب داد برا من