انتقام کوچیک
همسرم پول نداشت برای عقد طلا بگیره
یک وام داشتم چند تا النگو گرفتم و همسرم قسطشو بده
شب عقد مادرش با حالت خیلی بدی گفت امانتی پسرمو بده
سر سفره النگو دستم کردن و فاکتور یا خودش برد
و بهم گفت اختیار دارش منم
منم هیچی نگفتم
از شانس النگوها وزنشون کم بود هی میشکست چندبار جوش دادم
دیگ فایده نداشت
همسرم برام پول فرستاد گذاشتم روش
بدون فاکتور النگوهامو عوض کردم
وقتی النگو جدید دید دستم بدجور تکون خورد
دلم خنک شد راستش