دخترم ۱۸ سالمه فرزند طلاقم و با مامانم زندگی میکنک
یک ساله ک تو رابطه ام بدون این ک ب مامانم چیزی بگم هر سری واسه دیدنش خانواده رو میپیچوندم
تا این که چند روز پیش همه فهمیدن
همو خیلی دوست داریم طوری ک تو رو همه واستادیم
ولی راضی نمیشن حتی تا پای نشون کردن هم رفتیم ولی قبول نمیکنن
مامانم دیگ نمیزاره ببینمش حتی نمیزاره تنها تا مدرسه برم
دارم از دلتنگیش خفه میشم
حس معتادی رو دارم ک تو ترکه و باید ب بدنش اون موادی برسه
حس این ک نمیبینمش یا نداشتنش دست و پاهامو سست میکنه
دلم میخواد بمیرم و این روزا رو نبینم