2777
2789
اره ب خدامن شبا راحت تو دوران دوستی میپیچونوم میرفتممثلا شب ساعت 10 میگفتم خوابم میاد میرفتم طبقه با ...

وای چه جراتی بخداااا😥جالبه مادرت صبح زود بیدار نمی‌شده مثلاً بیاد ببینه تو سرجات هستی یا نه قشنگ خیالش راحت بوده می‌گرفته میخابیدع تا تو برگردی

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

وووییی قلبمممم😨😨😨😨😰

😂😂😂بعد جالبه غذا درس میکردم براش

از بابام راحت بودم چون مامانم چیزی نگه بهش نمیفهمه

از طرفیم اونم پسرعمم بود

مامانم میدونست ولی ی تایمی ی دعوای خیلی بدی کردیم با هم

مامانم فهمید دیگه ی نفرتی گرفت ازشا😂😂

الانم نامزدمه با خیال راحت میرم سوار ماشینش میشم

😂😂

وای چه جراتی بخداااا😥جالبه مادرت صبح زود بیدار نمی‌شده مثلاً بیاد ببینه تو سرجات هستی یا نه قشنگ خی ...

ما خونمون دو طبقس

بعد بابام شب کاره کلا

مامان و داداشم طبقه پایین کلا میخوابیدن

منم بالا

از ی طرف مامانم میدونست شبا خیلی دیر میخوابم

نمیومد اصلا نگا کنه کار خدا بوده فک کنم😂😂

خودشم دیگه ده بلند میشع

ما خونمون دو طبقسبعد بابام شب کاره کلامامان و داداشم طبقه پایین کلا میخوابیدنمنم بالااز ی طرف مامانم ...

وای واقعا خیلی جرات داری دختررررر الانم اینکارا و انجام میدی یا نه مجردی الان؟

😂😂😂بعد جالبه غذا درس میکردم براشاز بابام راحت بودم چون مامانم چیزی نگه بهش نمیفهمهاز طرفیم اونم پ ...

عع چ عالییی🥹😍😍😍🫰🏻ووویییییی چقدر. حس خوبیه خخخخ الان ب اون روزا میخندین آرع؟انشالله که خوشبخت شی گلم فسیل شین ب پای هم😁😅😌🥲🫠🙃😉

چند سال باهاش دوست بودی؟بعد اینکه مادرت قضیه رو فهمید مخالفت نکرد با ازدواجتون ؟عمت اینا چی میدونستن باهم دوستین یا نه

عع چ عالییی🥹😍😍😍🫰🏻ووویییییی چقدر. حس خوبیه خخخخ الان ب اون روزا میخندین آرع؟انشالله که خوشبخت ش ...

ببین ما با هم سه سال دوس بودیم

یک سالش اول و همه میدونستن همه هیچکسم مخالف نبود ولی بابام نمیدونست که حرف میزنیم

عمم ایناام میدونستن اتفاقا خدشحال بودن

متاستفانه ی دعوای خیلی بدی با هم کردیم که همه جریانشو فهمیدن حتی بابا

بعد دیگه بابام مخالفت شدید

جوری بود ک دیگه اون تو هر جمعی بود ما نمیرفتیم یا ما هر جا بودیم نمیومد

مثل دوتا دشمن

اون تایمی که دعوا کردیم این پاشد رفت شهرستان پیش خانوادش،ی روز شب بود داشتم گریه میکردم دلتنگش بودم شدید

دیدم یه ناشناس داره زنگ میزنه،جواب دادم،دیگه صدای غریبس،که گفت شما خانم فلانی،گفتم بله بفرمایید،بعد دیدم صدای پیچ پیچ میاد،بعد پرسید گریه کردید،برگشتم گفتم به شما چ،کارتو میگی یا بلاکت کنم،بعد برگشت گفت فلانی خیلی دلتنگته،هر روز پیش من گریه میکنه من نمیتونم آرومش کنم،بعد دیگه بیا جلوی منو بگیر،هر چی از دهنم در اومد گفتم،گفتم برو به همون فلانی بگو زندگیمو نابود کردی،نه میتونم درس بخونم نه باشگاهمو برم نه تو جمعی شرکت کنم،گریه کردنتم به درد هفت جد و آبادت میخوره

بعد قطع کردم دیدم این داره زنگ میزنه پیم میده همون ناشناس ولی جواب ندادم

ساعت از نیمه شب گذشته بود

دیدم پیام اومد که نمیخوای مرور خاطراتمونو برسی کنیم با هم

شاید باورت نشه ولی انقدر دلم تنگ بود گفتم باشه

برام عکس خرسی که تو ولنتاین گرفته بود و فرستاد که موقعه ی خریدنش تو ماشین ازش عکس گرفته بود

برام هر چقدر گل خریده بود و فرستادم

برام ساعت و دستبندی که واسه تولدم گرفته بود

اولین دیدارمون

اولین بغل کردنمون و...کلی حرف

که تا ساعت ۱۰ صبح طول کشید

شاید باورت نشه تایمی که چت کردم باهاش کلا داشتم گریه میکردم

قرار شد هر روز فقط یه ساعت چت کنیم تا فقط دلتگیمون رفع شه

ولی هر روز اون ی ساعت به پنج ساعت تبدیل میشد

اومد و ی سال همینجوری قایمکی گذشت

تقریبا از رابطمون دوسال و نیم گذشته بود که خاستگاری کرد ازم

عمم چهار بار اومد

پسرعمه هام

اون یکی عمه هام

ی روز خواب بودم دیدم بابام داره بیدارم میکنه

گفت تا حالا پدر و دختری حرف نزدیم

مامانتم فرستادم بیرون 

فکرشو بکن منی که به بابام از شدت خجالت ی سلام نمیدادم اومده بود باهام تنها باشه و حرف بزنه

که گفت من هیچکارام این وسط

دوس ندارم فردا بری با کسی که من گفتم ازدواج کنی و خوشبخت نشی بگی بابام کرد و نفرینم کنی

چون معلوم نمیکنه اگه با این ازدواج نکردی با یکی دیگه ازدواج کردی خوشبخت بشی یا ن

تصمیم اخر با خودته

از من میدونم خجالت میکشی

سه روز فکراتو قشنگ بکن بعد جوابتو به مامانت بگو

که خب جوابم بله بود دیگه


ببخشید طولانی شد

کار خدا انقدر قشنگه

من فک میکردم عمرا بابام قبول کنه ولی گفت تصمیم خودت مهمه نه من

الانم به اون روزا فک میکنیم

میگه خوبه که هستی

اعصاب نداشته باشم حال نداشته باشم تو میشم باشی حالم کلا خوبه و کلی حرف🥺🥺🥺

برامون دعای خوشبختی کن حس خوب گرفتم ازت مثل ی خواهر🥺🩷🩷

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792