سلام بچه ها
امروز رفتم پیش مادرشوهرم طبقه پایین
کسی پیشش نبود
همینجوری نشستیم من نمیخواستم بمونم میخواستم برم جایی
خواستم بلند بشم دیدم یدفعه گفت دختدم و دامادم خرابه میونشون ولی از دهنت در نیاد به کسی نگی حتی به پسرم تا ببینم چی میشه و از این حرفا
یه لحظه جا خوردم و خیلی ناراحت شدم خودشم فهمید بعد گفتم چشونه مگه
دیگه برام تعریف کرد ولی واقعا نمیدونستم چی بهش بگم در جواب و کلا اینجوری بودم که الان باید چی بگم نمیدونم تو این شرایط باید چی بگم
ولی گفت میخواد شکایتش کنه
بعد من گفتم بچه هاش عاقلن میفهمن دلمبرا بچه ها میسوزه گناه دارن
دیگه هیچ حرفی نتونستم بزنم
نه بلد بودم نه میدونستم باید چی بگم
گفت فعلا به هیشکی نگو حتی خود دخترم تا ببینیم چی میشه