آره من خیلی میترسم حرف بزنم تو این مواقع
حتی شوهرم هم که با خانوادش بحثشون میشه من‌اصلا دخالت نمیکنم و سکوت میکنم
شوهرم بیشتر مواقع بهم میگه خیلی برام عجیبی که همیشه میگی شما خودتون با هم خوب میشید یادتون میره من میشم آدم بده
و همیشه هم میگه این کارت خیلی خوبه
شکایت لج و لجبازی اول بگه برن پیش مشاور قبول کنه بهتر
بعدم بهش بگه اگر قرار کسی تنها بمیره ده نفر تو خونه زندگی کنن موقعی میمیره که هیچ‌کس نباشه اگر کسی تنها باشه مقدرش تنها نمردن باشه موقعی میمیره که کسی پیشش باشه
شوهرش به شدت آدم شکاک غیر منطقی هست
یعنی اینکه زن و بچه رو ول کرده رفته با وجود اون همه شکاکی برای ما خیلی عجیبه اصلا سابقه نداشته همچین چیزی
نمیرفت سرکار درست اینقد که شکاک بود میموند تو خونه ور دل خواهر شوهرم خیلی وضع مالیشون بده تا اینکه جدیدن زنش رفت سر یه کاری
که با هزار جنگ و دعوا همینم اجازه نمیداد بخاطر شکاکیش
الان خواهر شوهدم با آژانس میره این ور اونور اونم میدونه ولی اصلا براش مهم نیست در صورتیکه قبلا اصلا اجازه نمیداد و میگفت حتما حتما باید یا خودم یا پدرت یا برادرات بیان ببرنت جایی اگ خودم نبودم
کار عاقلانه میکنی .
منم خواهر شوهرم طلاق گرفته چند روزی میشه
همه میان جلوم بحث میندازن که مثلن بگن آه من گرفت منم با سکوت مجلسو ترک میکنم یا با کاری مشغول میشم ی نفرم علنن ازم پرسید گفتم نه . بچه ش همین بچه ی کنه خدام میدونه خوشحال نشدم ناراحتم هستم امیدوارم که خوشبخت بشه
والا اون زندگیش بهم خورده اعصاب ندارم دلش شکسته منم باحرفام بیام بدتر کنم برا خودمم دردسر درست کنم
