سلام دوستان وقتتون بخیر
ما امشب به یه مهمونی دعوت بودیم که مراسمشون مختلط بود و شوهر من اولین باری بود که تو این جو قرار گرفته بود و کلا تو مراسم سرش رو بلند نمی کرد سن شوهرمم کمه تقریبا ۲۵ سالشه خلاصه کلام که تو مهمونی اونطوری که باید هوای منو نداشت و اون مراسمی که من بزور برده بودمش راضی نبود تموم بشه بعد مراسم گفت خیلی چسبید خیلی انرژی خوبی گرفتم خلاصه تو ماشین کلا حرف نزدم اصلا نپرسید چرا ناراحتی با اینکه تو این سه سال ازدواجمون یکبار هم نشده بذاره ناراحت بشم خونه هم رسیدیم بی تفاوت به من رفت خوابید کلا هنگ کرده بودم احساس میکنم اونطوری که نشون میداد قبلا دیگه متعهد نیست یا چون بچه شهرستانی اومده تو جو مهمونی چشم و گوشش باز شده ولی بشدت ناراحت و نمی تونم ناراحتیم رو ابراز کنم خیلی دلم شکست چون من خودم خیلی متعهد هستم طوری که هیچ مردی برام مهم نیس الانم همسرم خیلی از چشم افتاده چون من از اینجور مردای بی ظرفیت بدم میاد راهنمایی میخوام ازتون خواهرانه کمکم کنید
این حرفارو دوس نداشتم با کسی درمیون بذارم گفتم اینجا ازتون کمک بخوام
